معنی پایتخت مالدیو
حل جدول
لغت نامه دهخدا
مالدیو. [وْ] (اِخ) مجمعالجزایری در اقیانوس هند که در جنوب غربی سیلان واقع است و 300 کیلومتر مربع وسعت دارد و مرکز آن ماله است. (از لاروس). ذیبهالمهل. و رجوع به همین مدخل شود.
پایتخت
پایتخت. [ت َ] (اِ مرکب) پاتخت. شهری که پادشاه در آن سکونت دارد و بعربی دارالسلطنه گویند. (غیاث اللغات). قُطب. حاکم نشین. کرسی. کرسی مملکتی.دارالملک. پادشائی. حضرت. واسطه. قاعده (تبریز قاعده آذربیجان است). قاعده ٔ ملک. عاصمه. قصبه. مستقر. مقر. مستقر ملک. نشست. نشست گاه. تختگاه. ام البلاد. سریر. سریرگاه. دارالاماره. دارالمملکه. دار مملکت: ثم عبدالعزیزبن موسی بن نصیر و سریره اشبیله. ثم ایوب بن حبیب اللحمی و سریره قرطبه. (نفخ الطیب ج 1 ص 140).
اطلاعات عمومی
واژه پیشنهادی
جزیره مارو
فرهنگ معین
(تَ) (اِمر.) شهری که محل مقر حکومت باشد.
فرهنگ عمید
شهری که مرکز سیاسی یک کشور، محل اقامت پادشاه یا رئیسجمهوری و هیئت دولت باشد،
مترادف و متضاد زبان فارسی
پاتخت، تختگاه، دارالاماره، دارالسلطنه، دارالملک، شاهنشین، عاصمه
فارسی به عربی
راسمال
فرهنگ فارسی هوشیار
شهری که محل اقامت شاه یا رئیس جمهور ی هیئت دولت باشد
فارسی به آلمانی
Hauptstadt (f), Kapital (n)
معادل ابجد
1504